سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و گفته‏اند که در روزگار خلافت عمر بن خطاب از زیور کعبه و فراوانى آن نزد وى سخن رفت ، گروهى گفتند اگر آن را به فروش رسانى و به بهایش سپاه مسلمانان را آماده گردانى ثوابش بیشتر است . کعبه را چه نیاز به زیور است ؟ عمر قصد چنین کار کرد و از امیر المؤمنین پرسید ، فرمود : ] [ قرآن بر پیامبر ( ص ) نازل گردید و مالها چهار قسم بود : مالهاى مسلمانان که آن را به سهم هر یک میان میراث بران قسمت نمود . و غنیمت جنگى که آن را بر مستحقانش توزیع فرمود . و خمس که آن را در جایى که باید نهاد . و صدقات که خدا آن را در مصرفهاى معین قرار داد . در آن روز کعبه زیور داشت و خدا آن را بدان حال که بود گذاشت . آن را از روى فراموشى رها ننمود و جایش بر خدا پوشیده نبود . تو نیز آن را در جایى بنه که خدا و پیامبر او مقرر فرمود . [ عمر گفت اگر تو نبودى رسوا مى‏شدیم و زیور را به حال خود گذارد . ] [نهج البلاغه]
یکشنبه 86 مهر 29 , ساعت 1:33 عصر

 

   دکتر گفت بچه باید بستری بشه..

   مامان بغض کرد. بابا گفت: نترس. ایشالله چیزی نیست. اشک از چشمهای مامان بیرون زد؛ ولی بابا خودشو محکم نگه داشت... داشت مامان رو دلداری میداد :«حالا که هنوز چیزی معلوم نشده. تازه باید خوشحال باشیم که بالأ‌خره میفهمیم بچه مون چه مشکلی داره.»

   مامان شروع کرد به گریه کردن و ناله زدن، که من میترسم...

   بچّه، این وسط با همون دستهای ناز و کوچیکش اشکها رو از صورت مامان پاک کرد و همین طور  که تو بغل مامان بود، صورتش رو مقابل صورت مامان گرفت و با زبون بچگی فقط یه کلمه گفت: «ببخشید!»

   صدای ناله ی مامان بلند شد. بابا هم گریه افتاد...

   بابا دست به سر و صورت بچّه کشید. مامان هم محکم بچه رو به خودش فشار داد.

   ...و بابا درس خداشناسی گرفت.

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خداحافظ
[عناوین آرشیوشده]